پگاباگ

پگاباگ

سلام عزیزان و کیوتا تازه واردم حمابت کنید

عشق بی پایان Merikat♥🥺

عشق بی پایان Merikat♥🥺

Farima Hemati Farima Hemati Farima Hemati · 1400/11/28 23:40 ·

سلام لاوام 

پارت 4 

رمان 

عشق بی پابان Merikat♥

از زبان مرینت ♥

بالاخره بعد از دو هفته خوب شدم و رفتم مدرسه بچه ها همچی برام اماده کرده بودن که یهو ناتانائیل اومد جلو و گفت 

(مرینت مهربان ترین زیبا ترین من با تمام وجود عاشقتم 

منم از حرص ادرین گفتم 

منم عاشقتم و همو بغل کردیم 

از زبان ادربن♥

ناتانائیل حسش رو گفت اما انتظار اون جواب از مرینت رو نداشتم که نمیدونم چی شده بود ک مرینت ناتانائیل رو دوست داشت تعجب اور بود 

از زبان الیا♥

مرینت با ناتانائیل دوست شد (رل) 

اما معلوم بود از سر حرص در اوردن شاهزاده ادرین این کارو کرده بود باورم نمیشد اما همون لحظه 

یه ادم کوچولو ظاهر شد و گفت که با مرینت کار داره و به منم گفت برم 

ادم کوچولو ئه به در باز کرد و مارو برد توش و گفت شما دو تا باید کل جهان رو نجات بدین 

من گفتم چظوری؟ چیشده؟ اصلا چرا ما؟ 

که گفت 

فقط شما دو نفر قدرت هایی به جز میراکلس دارید جا خوردم قدرت به جز میراکلس 

مرینت گفت 

اقا میشه توضیح بدین 

که مرده گفت فرزندم 

این جهان در خطره سال ها پیش وقتی استاد فو معجزه گر ها رو گم کرد که اون معجزه گر ها مهجزه گر طاووس🦚و پروانه بود🦋

در اون زمان قدرتی پدید امد 

اتش و یخ 

اتش در وجود الیا 

و 

بخ در وجود مرینت 

مرینت پرسید ما خب بعد مرده گفت 

اون قدرت ها دشمنانی دارند که مبخوان این دو تا قدرت رو به چنگ بکیرند و تمام رمز و راز های جهان رو بفهمند شما باید اون ها رو شکست بدید و فقط 72 ساعت وقت دارید 

شما باید به لندن برید و اونجا یکی که قدرت اب رو داره پیدا کنید که اسمش بریتنی هست رو پیدا کنید و به امریکا برید راز ها رو پیدا کنید و دنیا رو نجات بدیذ 

جا خورده بودم و پرسیدم ما چجور قدرتمون رو فعال کنیم 

که مرده گفت 

فعال هست فقط باید تمرکز کنی وقتی تمرکز کردی فقط کافیه بگی اتش شعله ور شو لباست اماده میشه و 

کسی نباید هویت شما رو بدونه جز قهرمان ها 

و 

مرینت تو باید بکی یخ ها بیدار شبد 

و غیب شد 

مرینت سریع به خودش اومد و گفت عجله کن فقط 72 ساعت (سه روز) وقت داریم سریع تبدیل به لیدی باگ شد و کالکی و تیکی رو ترکیب کرد 

و حالا پگاباگ به من گفت عجله کن و منم اماده شدم گفتم امتحان کنم 

که گفتم 

اتش شعله ور شو 

وقتی اینو گفتم لباسام تغیر کرد 

مرینت هم گفت یخ ها بیدار شید 

و اماده شد با تلپورت به لندن رفتیم 

داشتیم لندن رو میگشتیم که دیدیم یه دختر هم سن ما قدرت اب داره و داره به مردم کمک میکنه و تمام قضیو رو بهش گفتیم و .....  

لاوام پارت 5رو حتما بخونید هیجانی 

لایک و کامنت فراموش نش♥💕😈

 

عشق بی پایان Merikat♥🥺

Farima Hemati Farima Hemati Farima Hemati · 1400/11/27 22:24 ·

سلام کیوتا 

رمان 

عشق بی پایان Merikat♥

پارت سه 

از زبان ادرین الیا اومد پایین خیلی ناراحت بود و اومد پیشم و گفت ادرین بهتره بری خونه مرینت نمیخواد ببینتت اخه چرا اینکار رو کردی مرینت براتون داره ی ارزوی خوشبختی میکنه بعد تو..... ادرین بهتره بری چون مرینت حتی حاضر نیست صدات رو بشنوه الان 3 ماه از قضیه ی تو و لایلا میگذره اسم خودش یادش نیست اما قضیه ی تو و لایلا یادشه اون الان به استراحت و زمان نیاز داره لطفا برو 

من گفتم♥اما من به لایلا فقط از دروغ گفتم دوستت دارم اما نمیدونستم قضیه ب جاهای باریک تر بکشه فقط میخواستم لایلا رو که الیا پرید وسط حرفمو گفت ادرین بسه برو منم نتونستم چیزی بگم و نا امید برگشتم خونه 

از زبان الیا ♥

اصلا مرینت یادم نبود سریع رفتم بوفه و غذا گرفتم و برگشتم نزدیک ساعتای 11/45دقیقه بود رفتم پیش مارینت♥💕 مرینت گفت دوست خوبم 30دقیقه دیر کردی کحا بودی🤔🤨؟ 

من گفتم اومدم دیگه پس من برم تو که راضی نیستی😌

ـ نه بابا من گفتم برو؟ 🧐

ـ بله اشاره کردی برم تو دلت😌😜

ـ بله بفرما 😊

ـ بسه من خیلی گشنمه 😯

ـ باش 😊

از زبان نینو💕

نزدیک بود دیوونه بشم اخه نه الیا بود نه ادرین داشتم دیوونه میشدم تصمیم گرفتم برم بیمارستان پیش مرینت تو راه داشتم میرفتم که دیدم همه دارن پچ پچ میکنن رفتم جلو دیدم یه ملت دارن به تلوزیون نگاه میکنن اخه نمدونم چی شد کع تو تلوزیون عکس ارباب شرارت(Hakmaoth🤒)رو پخش میکرد داشت میگفت مثل اینکه ارباب شرارت یه ویدیو از خودش به اینترنت گذاشته 

ویدیو 

دختر کفشدوزکی و گربه ی سیاه باید تمام معحزه جر ها و معجزه کر خودتون رو به من بدید اگه ابن مارو نکنید پاریس که نخوده کل دنیا رو به اتیش میکشم فقط سه ساعت زمان دارید تیک تاک(تیکه کلام ارباب خران😌) خیلی تند زود سریع قطع شد 

ک همون لحظه یه زوج خنده دار دیوونه که مرده داشت به زنه پیشنهاد میداد از توی گلی که خریده بود یه مگس داخلش بود زنه تا مگس رو دید چنان جیغی کشید که کر شدم وای زنه صدا نداشت ده تا بلند گو خوبه دو هزار و پونصد تا بلند گو پدر سگ عقده ای قورت داده بود وای وای زن نبود که 😀مرده چشاش گرد شده بود عنبیه (قسمت رنگی چشم) چشمش کوشولو(بی سوادم خودتونید😌🤪🤭) دهنش هزاران متر باز داشت میگفت معذرت میخوام زنه هم از اونور میگفت برو بیشعور و تو یه دستش یه لنگه ی دمپایی و تو دست دیگش کیف چنان می زد تو سر مرده که نگو و نپرس مرده هم جون سگ داشت زنه هر جی میزد مرده فقط میگفت اخ اخ نزن وایییی#

از زبان مرینت ♥🥺

داشتم با آلیا غذا میخوردم که نینو مثل این ندید بدیدا درو باز کرد چنان الیا رو بغل کرد فک کردم دختره خفه شد مرد هر جی هم میکفتم نینو بسه بیشتر بغلش میکرد به هر حال عشق بود دیکه😓😔

که اقای دکتر اومد و شادیام پریدن و به جاش حسی به نام غم نشست 

خب لاوام پارت بعدی پارت 3هست امیدوارم بخونید و لذت ببرید 

لایک ♥کامنت☑️یادتون نره 

فعلا بای♥☑️

 

عشق بی پایان Merikat♥🥺

عشق بی پایان Merikat♥🥺

Farima Hemati Farima Hemati Farima Hemati · 1400/11/26 23:38 ·

سلام لاوام 

رمان  

عشق بی پایان Merikat ♥🤍

پارت دوم ♥

انچه گذشت🙂

از زبان الیا ♥

تعجب کرده بودم رفتم قضیه رو به دوستامون گفتم و قرار شد که بریم و تعو توی قضیه رو در بیاریم 

حدودا شب بود که ساعت8/30دقیقه بود رسیدیم رفتیم پیش ادرین با ادرین صحبت کردیم حدودا ساعت 10/45دقیقه از خونه ی ادرین اینا برگشتیم هممون از دست مرینت هم عصبانی بودیم هم اینکه دلمون براش تنگ شده (الان سواله چرا عصبانی؟«چون مرینت بی فکر اینکارو انجام داده ») 

از زبان ادرین ♥

باورم نمیشد مرینت به خاطر حرف من الان تو بیمارستانه اما الان دیر بود دلم میخـاست بگیرم لایلا رو (اسمش که مینویسم دلم میخواد بکشمش) 😡😡😡

بگیرم و خفش کنم😌

اما دیر بود😓

از زبان لوکا ♥🙂

باورم نمیشد که مرینت یه همچین کاری کرده باشه همون موقع که پرسید باید میدونستم که میخواد یه بلایی سر خودش بیاره همش تقصیر منه اگر به مرینت بیشتر توجه میکردم اینطوری نمیشد (بله چون احمقی😌اما مهربون🥺) خدایا مرینتم رو برگردون (ببند دهنو نفله) 

از زبان مرینت ♥😍

حدودا ساعت 4/10دقیقه صبح بود ک بیدار شدم تو بیمارستان بودم اخه جرا نمردم اخه چرا نجات پیدا کردم که یهو یاد تیکی افتادم گوشواره هام تو گوشم نبود اخه کجا بودن که یهو الیا اومد ازش پرسیدم الیا معحزه گرام نیستن الیا گفت نگران نباش رفیقم پیش منه(: 

از زبان الیا 😊

مرینت همش میگفت چرا نمردم چرا نمردم و هی خودش رو سر زنش میکرد و یهو به خودم اومدم دیدم که مرینت داره هر چی سیم و...... هر چی هست رو می کنه و میخواد خوش رو از پنجره بنداره پایین که یهو ادرین از پایین تو حیاط مرینت رو صدا زد مرینت چند دقیقه وایساد و بعد گفت تو اینحا چی کار میکنی 

_اومدم ببینمت 

ــ لازم نیس لطفا برو 

ــ چرا 

ــ فقط یرو لطفا 

اولین بار بود مرینت بدون لکنت و تته و پته و چته داشت با ادرین حرف میزد 

خیلی در عحب بودم ترسیده بودم که نکنه مرینت خودشو بندازه که دیدم داره پنجره رو میبنده و بهم گفت 

ـ الیا میشه به لوکا بکی بیاد 

ـ مرینت راستش لوکا.....  

ـ بگو دیگه 

ـ اون رفت 

ـ کجا 

ـ رفت پیش پدرش کنسرت تو لندن 

ـ اما اون باید....  

ـ مهم نیست مهم ادرینه 

ـ اسمشو نیار 

ـ چرا 

ـ دلم نمیخواد اسمشو بشنوم 

ـ باش 

ـ راستی الیا من چند وقته اینحام 

ـ دختر تو 3ماه تو کما بودی 3روز تو سی سی یو، 2روز هم بخش که میشه سه ماه و پنج روز 

ـ اها 

ـ خب من برم برات غذا بیارم حتما گشنته 

ـ اره مرسی دوست خوبم 

ـ خواهش فقد یه قول بهم بده 

ـ چی 

ـ دیگه از این کارا نکنی 

ـ کدوم کار 

ـ خود کشی 

ـ باش 

ـ مرس 

من برم زود میام ♥♥

♥♥♥♥😊😊😊😊

خب لاوام لایک و کامنت یادتون نره 

منو به دوستاتون معرفی کنید 

قطعا پارت بعذی جالب میشه 

فعلا بای لاوام 😌👋🏻

♥♥♥🙂🙂🙂😍😍😍عکس کیوت

عشق بی پایان Merikat♥🥺

عشق بی پایان Merikat♥🥺

Farima Hemati Farima Hemati Farima Hemati · 1400/11/26 20:56 ·

سلام رمان 

عشق بی پایان Merikat پارت 1 (◍•ᴗ•◍) ❤ 

از زبان مرینت ♥

صبح روز اول مدرسه پا شدم مثل همیشه مامانم داشت غذا رو اماده میکرد پدرم هم تو قنادی بود و داشت مشتری ها رو را می انداخت صبحونه رو خوردم و رفتم مدرسه تو راه الیا رو دیدم با الیا رفتم با الیا رفتیم تو کلاس اما مثل همیشه لایلا بچه ها رو دور خودش جمع کرده بود و داشت دروغ به هم میبافت توی کلاس ما همیشه یه پسر به اسم ناتانائیل بود که دعوایی و لات و خلاق بود کمیک میساخت اما دعوایی بود سال قبل با ایوان (شیپ میلن) دعواش شده بود اما مدیر تنبیه ش کرده بود امیدوارم امسال تو کلاسمون نباشه 

از زبان ادرین♥

پاشدم برم مدرسه پدرم نبود میفم رو برداشتم و بادیگاردم منو رسوند مدرسه و رفت بچه ها جمع شده بودن دور لایلا که فهمیدم داره دروغ سر هم میکنه و رفتم نزدیک و به لایلا گفتم میشه صحبت کنیم (فکر بد به سرتون زده؟؟؟ خوب شده ببینید جی میشه 😌😜) 

با لایلا رو نیمکت نشستیم و بهش گفتم لایلا من دوست دارم(نقشه😀) 

از زبان مرینت♥

حواسم به لایلا بود که دیدم ادرین گفت کارش داره من از فضولی دنبالشون رفتم اما نمیدونستم چی کار داره وقتی رو نیمکت نشستن صدای ادرین بود که گفت لایلا من دوست دارم سر جام خشکم زده بود نمی دونستم برم یا بمونم نمیدونستم چی کار کنم با حالت غمگین تا دم در کلاس رفتم اما وقتی میخواستم وارد بشم لبخند زدم تا بچه ها نفهمن همون روز هم قرار بود دلمو به دریا بزنم و به ادرین بگم که دوسش دارم اما دلم گرفته بود بخواطر همین رفتم پیش لوکا و باهاش درد و دل کردم 

از زبان الیا♥

مرینت با یه خنده ی الکی وارد شد نمی دونستم چی شده اما فهمیدم که یه اتفاقی افتاده بعد از 5دقیقه ادرین و لایلا دست تو دست باهم اومدن تو و فهمیدم قضیه چیه بعد از مدرسه مرینت گفت میرم خونه اما من تعقیبش کردم و رفت پیش لوکا بعد کلی درد و دل با لوکا مرینت به لوکا گفت اگه یه روز من بمیرم بنظرت ادرین چی کار میکنه و بعد لوکا گفت 

ـ معلومه ناراحت میشه اما چرا پرسیدی 

ـ هیچی همینطوری 

و بعد از یه هفته 

از زبان مرینت♥

لوکا بهم گفته بود که اگه من بمیرم ادرین ناراحت میشه و منم می خواستم مطمعن شم 

پس برای همین به لیدی باک تبدیل شدک و رفتم بالای برج ایفل اصلا هواسم به هیچی نبود فقط میخواستم بمیرم 

اروم اروم پام رو گذاشتم رو لبه و پریدممممم 

از زبان الیا♥

روز جمعه بود منو نینو داشتیم از بستنی اندره میخوردیم که دیدیم همه جلوی برج ایفل جمع شدن منو نینو هم رفتیم 

از صحنه ای که میدیدم تعجب کرده بودم و باورم نمیشد 

........... 

مرینت بود پر از خون افتاده بود رو زمین سریع به امبولانس زنگ زدیم بعد از 5دقیقه امبولانس رسید بردیمش بیمارستان اقای دکتر وسایل مرینت رو به من داد تو اون پاکت یه نامه بود بازش کردم و خوندم 

نامه ی مرینت♥😓

الیا جان دوست عزیزم نتونستم عروسی تو و نینو رو ببینم اروزی سه تا همستر و خونه و بچه رو میخاستم خاطره بشه ولی عقده شد اکه این نامه رو میخونی بدون که خیلی دوستت دارم و به ادرین و لایلا تبریک بگو امیدوارم همتون خوش بخت شید 

                                                            مرینت ♥🥺

از زبان الیا ♥

جا خورده بودم چرا گفته بود تو نامش که به ادرین و لایلا تبریک بگو 

هق هق کنان رفتم پیش (رز جولیکا الکس میلن) و بهشون نامه رو دادم و قضیه رو گفتم قرار شد بریم پیش ادرین و همچی رو بفهمیم 

 

کیوتام ادامش میشه پارت دو 2امیدارم خوشتون بیاد 

لایک♥کامنت☑️نظر بدید😍و به دوستاتون معرفی کنید 

فعلا بای 👋🏻🙂🤍