عشق بی پایان Merikat♥🥺

Farima Hemati · 20:56 1400/11/26

سلام رمان 

عشق بی پایان Merikat پارت 1 (◍•ᴗ•◍) ❤ 

از زبان مرینت ♥

صبح روز اول مدرسه پا شدم مثل همیشه مامانم داشت غذا رو اماده میکرد پدرم هم تو قنادی بود و داشت مشتری ها رو را می انداخت صبحونه رو خوردم و رفتم مدرسه تو راه الیا رو دیدم با الیا رفتم با الیا رفتیم تو کلاس اما مثل همیشه لایلا بچه ها رو دور خودش جمع کرده بود و داشت دروغ به هم میبافت توی کلاس ما همیشه یه پسر به اسم ناتانائیل بود که دعوایی و لات و خلاق بود کمیک میساخت اما دعوایی بود سال قبل با ایوان (شیپ میلن) دعواش شده بود اما مدیر تنبیه ش کرده بود امیدوارم امسال تو کلاسمون نباشه 

از زبان ادرین♥

پاشدم برم مدرسه پدرم نبود میفم رو برداشتم و بادیگاردم منو رسوند مدرسه و رفت بچه ها جمع شده بودن دور لایلا که فهمیدم داره دروغ سر هم میکنه و رفتم نزدیک و به لایلا گفتم میشه صحبت کنیم (فکر بد به سرتون زده؟؟؟ خوب شده ببینید جی میشه 😌😜) 

با لایلا رو نیمکت نشستیم و بهش گفتم لایلا من دوست دارم(نقشه😀) 

از زبان مرینت♥

حواسم به لایلا بود که دیدم ادرین گفت کارش داره من از فضولی دنبالشون رفتم اما نمیدونستم چی کار داره وقتی رو نیمکت نشستن صدای ادرین بود که گفت لایلا من دوست دارم سر جام خشکم زده بود نمی دونستم برم یا بمونم نمیدونستم چی کار کنم با حالت غمگین تا دم در کلاس رفتم اما وقتی میخواستم وارد بشم لبخند زدم تا بچه ها نفهمن همون روز هم قرار بود دلمو به دریا بزنم و به ادرین بگم که دوسش دارم اما دلم گرفته بود بخواطر همین رفتم پیش لوکا و باهاش درد و دل کردم 

از زبان الیا♥

مرینت با یه خنده ی الکی وارد شد نمی دونستم چی شده اما فهمیدم که یه اتفاقی افتاده بعد از 5دقیقه ادرین و لایلا دست تو دست باهم اومدن تو و فهمیدم قضیه چیه بعد از مدرسه مرینت گفت میرم خونه اما من تعقیبش کردم و رفت پیش لوکا بعد کلی درد و دل با لوکا مرینت به لوکا گفت اگه یه روز من بمیرم بنظرت ادرین چی کار میکنه و بعد لوکا گفت 

ـ معلومه ناراحت میشه اما چرا پرسیدی 

ـ هیچی همینطوری 

و بعد از یه هفته 

از زبان مرینت♥

لوکا بهم گفته بود که اگه من بمیرم ادرین ناراحت میشه و منم می خواستم مطمعن شم 

پس برای همین به لیدی باک تبدیل شدک و رفتم بالای برج ایفل اصلا هواسم به هیچی نبود فقط میخواستم بمیرم 

اروم اروم پام رو گذاشتم رو لبه و پریدممممم 

از زبان الیا♥

روز جمعه بود منو نینو داشتیم از بستنی اندره میخوردیم که دیدیم همه جلوی برج ایفل جمع شدن منو نینو هم رفتیم 

از صحنه ای که میدیدم تعجب کرده بودم و باورم نمیشد 

........... 

مرینت بود پر از خون افتاده بود رو زمین سریع به امبولانس زنگ زدیم بعد از 5دقیقه امبولانس رسید بردیمش بیمارستان اقای دکتر وسایل مرینت رو به من داد تو اون پاکت یه نامه بود بازش کردم و خوندم 

نامه ی مرینت♥😓

الیا جان دوست عزیزم نتونستم عروسی تو و نینو رو ببینم اروزی سه تا همستر و خونه و بچه رو میخاستم خاطره بشه ولی عقده شد اکه این نامه رو میخونی بدون که خیلی دوستت دارم و به ادرین و لایلا تبریک بگو امیدوارم همتون خوش بخت شید 

                                                            مرینت ♥🥺

از زبان الیا ♥

جا خورده بودم چرا گفته بود تو نامش که به ادرین و لایلا تبریک بگو 

هق هق کنان رفتم پیش (رز جولیکا الکس میلن) و بهشون نامه رو دادم و قضیه رو گفتم قرار شد بریم پیش ادرین و همچی رو بفهمیم 

 

کیوتام ادامش میشه پارت دو 2امیدارم خوشتون بیاد 

لایک♥کامنت☑️نظر بدید😍و به دوستاتون معرفی کنید 

فعلا بای 👋🏻🙂🤍